مسخ میشوند
چشمانم را میگویم
مسخ میشوند وقتی غرور رنگ فاصلمان را میَبلعد
چشمها که نَدیدن را انتخاب کنند ازین پاها چه توقعی داری؟
میخواهی انقدر بروم و دورشوم که حتی سایه ام برکوچکترین قطره اب هم طغیانی کند!؟
ای کاش امشب باران ببارد
دل دل نکن
اینجا جای تردید نیست
دلم عجیب هوایت را کرده
ارام ببار
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 16:57 توسط رها
|